فرهنگ امروز/ زهرا عبدی: امروز در حوزه داستان ایرانی، زنان به جایی رسیدند که هر کدام از رمانها و مجموعه داستانها را که میخوانی، حداقل با یکی از وجوه درخشان روایتی یا تکنیکی در پلات و یا مضمون مواجه میشوی، که این امر حضور قدرتمندی را در ادبیات این سرزمین از جانب زنان، نوید میدهد. سیمین دانشور زمانی پا به عرصه داستان گذاشت که کمتر زنی در این عرصه حضور داشت. او کسی بود که در برابر پیش انگاشتهای فرهنگی گفتمان غالب ایستاد. همه میدانیم فرهنگها شیوه تفکر و اساسا چگونه اندیشیدن درباره هر چیزی را برای فرد در جامعه میسازند. اینکه بعدا فرد بتواند خود را از پیشانگاشتها رها کند، بحث دیگری است اما تا پیش از تردید و بازنگری، فرد تحت تاثیر فرهنگ غالب میاندیشد و تصمیم میگیرد. در حوزه ادبیات داستانی، اثری که تاثیر کج این پیشانگاشتها را، نشانه رود و قصد بازنگری آن را در فرهنگ داشته باشد از نظر من، اثر قابل توجهی است. این کار را به هر شکلی که بتواند انجام دهد، ستایشبرانگیز است.
در آثار ادبیات داستانی زنان این حرکت درخور و ارزشمند در لایههای زیرین اثر، دارد خودش را نشان میدهد و اولین کسی که به شکل موثر آغازگر این حرکت بود، بانو سیمین دانشور است. او اولین نویسندهای است که نگاه زنانه به جهان را وارد ادبیات داستانی ما کرد. گمان میکنم همه توافق دارند زمانی که دانشور نوشتن داستانهای کوتاه و اولین رمانش یعنی سووشون را آغاز کرد، هیچ صدای زنانهای در عرصه داستاننویسی ما شنیده نشده بود.
در کتاب «اتاقی از آن خود»، ویرجینیا وولف ، معتقد است که تا آن زمان (اوایل قرن بیستم) ، زنان نتوانستهاند موضوعات زنانه را در ادبیات مطرح کنند و برای اولین بار اصطلاح «خواهران شکسپیر» را به کار میبرد. نکتهای که او مطرح میکند این است : «اگر خواهران شکسپیر همان استعداد را داشتند، به علت تبعیض و نابرابری اجتماعی بین زنان و مردان، غیر ممکن بود که بتوانند در جامعه دوران الیزابت به مقام شکسپیر دست یابند.»
او معتقد است ادبیات حقیقی وقتی محقق میشود که ما از نقشهای جنسیتی خود فراتر رویم و اصطلاح (Androgyny) را مطرح میکند یعنی وقتی التقاط بین دو جنس اتفاق میافتد، باروری حقیقی در ذهن و در ادبیات روی خواهد داد. یک شخصیت از نظر او نباید «مرد ِ مرد» یا «زن ِ زن» باشد ، بلکه تلفیقی از این دو است که بارور کننده حیات ادبی است.
آنچه در پی میآید، قرائت و خوانش داستان کوتاهی از بانوی پیشروی داستان ایران زمین ؛ سیمین دانشور است؛ با نام «به کی سلام کنم؟» که از منظر نقد فمنیستی با در نظر داشتن نظریات ویرجینیا وولف و سیمون دوبوار قرائت شده است.
«طبقه زحمت کشی به نام زن»
نویسنده در این داستان از تکنیک تک گویی درونی به خوبی استفاده کرده و توانسته است با استفاده از این تکنیک ، متناسب با تجربههای زیسته شخصیت اصلی داستان که یک زن است ، فضای تجربی زنانهای در داستان فراهم آورد و با ایجاد حس همذاتپنداری میان خواننده و شخصیت اصلی داستان، خواننده را در این تجربهها سهیم کند و با هنرمندی این تجربههای زندگی زنان را فارغ از سنت داستاننویسی مردانه، بیان کند .
یکی از شاخصههای این داستان شخصیتپردازی آن است که از خلال تلفیق تکگویی درونی کوکب با روایت دانایکل محدود، به خوبی شکل گرفته است. کوکبسلطان زنی تنهاست که به شدت در تقابل با موقعیت اجتماعی خویش است و این تقابل به تنهایی او در سراسر داستان دامن زده است. او آنقدر تنهاست که رفاقت با عنکبوت را غنیمت میشمارد. بعد از گم شدن همسرش نقش او را نیز در زندگی به عهده میگیرد و حتی شغل او را نیز. او زنی سنتی بوده است که در اثر معاشرت با خانم مدیر و به تاسی از او ، دچار تغییر سبک زندگی از«زنِ زن» به«زنِ مرد» ( Androgyny) میشود و از نقش جنسیتی مقرر خود فراتر میرود و لحن معترض او در سراسر داستان از تقابل این تغییر سبک با موقعیت اجتماعی خود و دخترش ناشی میشود.
خانم مدیر از جمله شخصیتهای مهم و تاثیرگذار داستان است . او نمونه یک (Modern woman) است. زن امروزی به تعبیر سیمون دوبووار که در سطح یک مرد میاندیشد و عمل میکند و کوکب سلطان تحت تاثیر اوست. حتی تاثیر شخصیت او را بر حاج اسمعیل نیز میبینیم. حاج اسمعیل نیز شخصیت ( Androgyny) دارد. کوکب خطاب به دخترش میگوید : «پدرت تو را قنداق میکرد ، لالایی میخواند، میشستت و به گردشت میبرد...» در داستان او مردی است که زن وجودش را زندگی میکند و به همین دلیل تنها نکته شیرین زندگی کوکب در داستان فلش بکهایی است به خاطرات شیرین او با حاج اسمعیل. در عوض ربابه شخصیتی است که در داستان تابع و منفعل است. او کاملا به تعبیر سیمون دوبووار ، جنس دوم ( second sex ) است و همان «دیگری» است . بدون استقلال مادی و شخصیتی است و هویت او در سایه مردی که نانآور دو بچهاش است، تعریف میشود. استدلال او در برابر اعتراض مادرش به وضعیت او این است که صاحب دو بچه است و چه میتواند بکند. درواقع تصویر زن فرشتهگون و از پیشساخته شده «در» از او زنی ساخته است که تمام ناملایمات را تحمل میکند و عملا شیوه زندگیاش در داستان یک خود زنی به تمام معناست. او هویت جنسی تعریف شده از طرف گفتمان غالب را پذیرفته و در نقش خود کاملا فرورفته است. داماد کوکب نیز یک شخصیت «مردِ مرد» است و شکاف جنسیتی بین او و ربابه تا آخر داستان باقیست و گویی هر لحظه عمیقتر میشود و در قالب شخصیت ایستایاش در داستان باقی میماند.
کوکب بسیار تلاش میکند که فرزندش را از شرایطاش آگاه کند اما در نهایت این جامعه مردسالار است که در قالب دامادش پیروز میدان است و ربابه برای ایفای نقش مادر و همسر فرشتهگون در خانواده تن به هرذلتی میدهد و از قضا چنان که در داستان میبینیم خانم مدیر خانوادهای ندارد و این شاید نقدی بر ساختار خانواده باشد. به طور کلی زنان در این داستان برای رسیدن به آزادی با موانع زیادی روبهرو هستند.
در داستان چند بار به نقل از خانم مدیرشرایط حال زنان بسیاردشوار و بد ترسیم میشود :«سعی داری ربابه را از طبقه خودش دربیاوری ، دیگر نمیدانی زن از طبقه زحمت کش است» و یا در جایی دیگر میگوید : « هر طور که حساب کنیم زن معناً از طبقه زحمت کش است .»
اما تصویر پایانی داستان که کمک کردن زن و مرد جوان به کوکب است ، نوید آیندهای روشن است. نویسنده با استفاده از تکنیک نشان دادن به جای گفتن ، به زیبایی با شرح لباسهای این دو جوان ، تصویری مدرن و امروزی از آنان میسازد و شاید آرزوی زمانه را از زبان کوکب سلطان ، بیان میکند ، آنجا که در ذهن او نفوذ میکند و به جای او خیال میکند : «...خیال کرد که این جوان دامادی است که آرزو داشت ، داشته باشد و این زن دختر خودش است ....» و این تصویر پایانی میتواند آغاز یک حرکت باشد.
منبع: ایبنا
نظر شما